-
افتتاح اولین آموزشگاه آزاد سینمایی در رامسر
پنجشنبه 7 تیرماه سال 1386 01:43
مژده به علاقمندان هنر هفتم اولین آموزشگاه آزاد سینمایی ( لرد فیلم ) پس از ۳ سال تلاش بالا خره در شهرستان رامسر گشایش یافت. این آموزشگاه در رشته های کارگردانی -تصویر برداری-تدوین- و فیلمنامه نویسی همچنین بازیگری و آموزش نرم افزارهای انیمیشن تری دی ماکس و ادیتور های فتو شاپ - پریمیر و ادیوس هنر جو می پذیرد. آدرس: رامسر...
-
سال نو مسیحی مبارک
دوشنبه 11 دیماه سال 1385 21:44
سال نو میلادی را به تمام مسیحیان جهان. خصوصا هموطنان مسیحی تبریک عرض مینمایم.با آرزوی سالی پر از صلح و دوستی.
-
شب چله
پنجشنبه 30 آذرماه سال 1385 00:38
شبی سرد و زمستانی زیر کرسی گرم مهربانی و همدلی.پدر بزرگ.مادر بزرگ پدر .مادر .خواهر برادر.... چقدر صمیمی. روی کرسی هندوانه ی قرمز. انار .آجیل و..... مهمتر از همه کتابی در دست پدر بزرگ. می بوسد نیت می کند و می گشاید برای تک تک در جمع بی ریای دور کرسی! و می خواند.... گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید راستی چرا امروز همه...
-
خوشبختی
دوشنبه 22 آبانماه سال 1385 22:46
بخت بد آدمها را باد اگر می برد باران اگر می شست خوشبختی تنها لحظه ای ماندن در باد و باران بود!
-
خواستن
چهارشنبه 17 آبانماه سال 1385 01:38
غم: ابر است بغض : رعد است گریه : باران. اگر می خواهی با این سه زندگی کنی شنا بیاموز!
-
زندگی
یکشنبه 14 آبانماه سال 1385 00:50
چشم می گشاییم چشم می بندیم. آرزوهامان در این فاصله شکل می گیرند فاصله ای که زندگی است. همیشه آنکس پیروز است که آخرین آرزویش مرگ باشد!
-
اندیشه
یکشنبه 14 آبانماه سال 1385 00:41
چون تکه ای خمیر در اندیشه ات آنچه می خواهی از من می سازی. خرابش می کنی و باز می سازی. آیا هیچ اندیشیده ای چه را می سازی؟ چه را خراب می کنی؟ همه مان در مقابل اندیشه ی دیگری بسان تکه خمیری هستیم که در ذهنیت یکدیگر شکل می گیریم. اگر خمیر را می فهمیدیم آیا باز هم می توانستیم چیزی از آن بسازیم؟! چیزی غیر از آنچه هست؟ آنچه...
-
سیب زندگی
یکشنبه 14 آبانماه سال 1385 00:38
زندگی شیرین است به اندازه ی گازی از سیبی سرخ. به دورش میفکن اگر چه از پس آن کرمی در انگشتانت بلولد...
-
عشق
یکشنبه 14 آبانماه سال 1385 00:37
ای تو که آفتاب را به نیم نگاهی می سوزانی می دانی راز ماندگاری من تنها (عشق)است در برابر اینهمه نگاه تو؟
-
ری را
جمعه 12 آبانماه سال 1385 14:59
سلام ری را. در مسیر خانه های وحشت و سکوت گام بر می دارم و فقط نگاه گرم و مهر بان توست که امیدم می دهد. امید به سر انجامی آن وعده ی دیرینه . امید ازکف نمی دهم که رسیدن برای من است و ت و همه... میرویم تا برای همدیگر دستی باشیم. دستی که درازی اش همه آن امید های سبز بلوغ و رسیدن همه آن خیالهای صاف و همه آن ذهن های آبی یار...
-
از دیروز ها
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1385 23:28
بگذار بروم ای دوست. بگذار بروم به کوچه های دور و خاکی محله ی کودکی . به راه خانه های بدون دیوار. به گذشته. زیر نور چراغ نفتی شب های گرم زمستان. بگذار به دیروز های کودکی ام بروم . کودکی من! از کودکی ام هنوز ساختن فرفره را خوب به یاد دارم. فرفره های رنگارنگ که باد را معنا میکردند. از کودکی ام هنوز طعم گوجه سبز های درخت...
-
خواب
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1385 21:50
خواب: آلوده از نقش گامهای رفته است هر شب. آب: آلوده از انعکاس روشن و مواج یک نگاه است هنوز. روز: آلوده از سایه های بلند کسی است که می رود. لبخندی از سر مهر آغاز دلبستگی ام شد. و ادامه اش لمس دستانی گرم و .... و پایان دلبستگی ام مشتی خاک سرد که بر چشمانم ریخته خواهد شد!؟ دلبسته ی تو مهربان! تا کجا خواهم رفت؟!
-
برای دختران افغان
سهشنبه 9 آبانماه سال 1385 13:48
پدران خسته اندیشه های گسسته به خانه می آورند. مادران خسته فرزندان گسسته بزرگ می کنند. با این گسستگی [من] آویزان اندیشه ی دخترکی نا گسسته ام که از پنجره ی شکسته ی خانه ی همسایه چشم به من دارد. ودل به عروسک ها یی که با مرگ از آسمان میبار ند. دختران نگاه مشبک ای سایه های صبور! آفتاب آفتاب نگاه اگر بر شما ببارد اندیشه های...
-
خیال
یکشنبه 7 آبانماه سال 1385 21:21
سلام دوست من.باز ابرها آمدند.با همان بادی که بوی آشنای دوستی را همراه داشت.آمدند تا ستاره های درخشان و همیشه روشن انتظار را بپوشانند. راستی چه کس بود که می گفت:وقتی باران ببارد نمی شود ستاره ها را دید!؟ تو که نبودی میدانم. من همیشه ستاره های چشمت را وقتی که هوای نگاهت ابری بود و ذهنی سرشار از پاکی باران داشت دیده بودم...
-
یادگاری
یکشنبه 7 آبانماه سال 1385 21:18
مانده ام که: نگاهت را بخوانم یا صدایت را؟ ...... در ماندگاری بر ایمان خویشم گرمی بوسه ای است که پرده بر شک ام می کشد. وقطره اشکی که انعکاس تصویر مرا از گونه ات فرود می آورد! بامن بگو ای دوست! در نمناکی نگاهت آبخور عشقی عتیق لانه دارد یا چشمه ای است از شوراب فریب در سراب آرزوهای من!
-
رنگ اندیشه
یکشنبه 7 آبانماه سال 1385 21:16
....اندیشه ی امروزمان چه رنگ باشد بهتر است؟!رنگ دلمردگی ها را بزداییم. رنگ شادی هامان هنوز یادت هست؟ خدای من! رنگ رنگ شادی ها! چه زود از خاطر رفت! بیا --- بیا اندیشه کنیم. رنگ یک فردا را به خاطر بیاوریم!رنگ یک فردای نه چندان دور.همین فردایی که پشت پرچین ثا نیه ها چادر زده است را می گویم!.ما دست ها یمان هنوز رنگی است....
-
از دیروزها
شنبه 6 آبانماه سال 1385 22:37
پای رفتن. پای موندن. پای حرف واستادن......دیدی آدمی چند تا پا داره!؟ چرا وقتی خسته می شی و پای راه رفتن نداری. و نمی تونی حتا یه قدم هم جلو بری! اونوقت خیلی راحت تازه معلوم هم نیست اینهمه قدرت رو از کجا میاری!؟ سریع بر می گردی به دوران کودکی! دوران بی مسوو لیتی! دورانی که تلخی ی شیرینی داره. دورانی که قهر و آشتیش به...
-
دوستی
شنبه 6 آبانماه سال 1385 00:48
یک قطره اشک یک دریا زندگی و رهایی تا آنسوی تن. من ویک قطره اشک ای دوست! - امشب در میهمانی هر چه غم بود شادی را فریاد زدیم بی هراسی از سکوت! یک قطره اشک یک دریا زندگی است و رهایی -از این سوی دیوار های سیمانی تا آنسوی چپر های باغ خیال - و رسیدن به بوی آشنای نر گس ها تنها با اولین کلام آخرینت ـ دوستی -!
-
خیر مقدم
شنبه 6 آبانماه سال 1385 00:40
سلام به دوستان خوب به زودی قطعات و اشعار سیپید در این وبلاگ نوشته خوا هد شد. از راهنمایی تمامی عزیزان استقبال می شود/