چون تکه ای خمیر
در اندیشه ات آنچه می خواهی
از من می سازی.
خرابش می کنی و باز می سازی.
آیا هیچ اندیشیده ای
چه را می سازی؟
چه را خراب می کنی؟
همه مان
در مقابل اندیشه ی دیگری
بسان تکه خمیری هستیم
که در ذهنیت یکدیگر
شکل می گیریم.
اگر خمیر را می فهمیدیم
آیا باز هم می توانستیم
چیزی از آن بسازیم؟!
چیزی غیر از آنچه هست؟
آنچه باید باشد؟